جدول جو
جدول جو

معنی شاه فرید - جستجوی لغت در جدول جو

شاه فرید
(دخترانه)
شاه آفرید
تصویری از شاه فرید
تصویر شاه فرید
فرهنگ نامهای ایرانی
شاه فرید
(فَ)
یا شاه آفرید یا شاهفرند. نام دختر فیروزبن یزدجرد بود که او را حجاج بن یوسف ثقفی به زنی برد. (از ابن خلکان در شرح حال زین العابدین علی بن الحسین ع). و رجوع به شاهفرند شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شاه آفرید
تصویر شاه آفرید
(دخترانه)
آفریده شاه، نام دختر فیروز پسر یزدگرد پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شاه مراد
تصویر شاه مراد
(پسرانه)
شاه (فارسی) + مراد (عربی) مهمترین و بزرگترین آرزو
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شاه پرند
تصویر شاه پرند
(دخترانه)
نام نوه یزگرد پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شادآفرید
تصویر شادآفرید
(دخترانه)
آنکه شاد آفریده شد، آفریده شاد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ماه آفرید
تصویر ماه آفرید
(دخترانه)
آفریده ماه، آفریده شده چون ماه، از شخصیتهای شاهنامه، نام زنی زیباروی، همسر ایرج پسر فریدون پادشاه پیشدادی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شاه پری
تصویر شاه پری
(دخترانه)
شاه پریها، عنبر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شاهفرند
تصویر شاهفرند
(دخترانه)
شاه پرند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شاه رود
تصویر شاه رود
رود یا سیم بزرگ و بم در آلات موسیقی، نوعی ساز، رودخانۀ بزرگ
فرهنگ فارسی عمید
(هَِ شَ)
شاه شهیدان. سیدالشهدا. لقبی است که روضه خوانها بحضرت حسین بن علی علیهم االسلام دهند. (یادداشت مؤلف) :
از نسل حسین بن علی شاه شهیدی
نز تخمۀ جمشیدی و نز گوهر مهراج.
سوزنی.
، لقبی است که پس از کشته شدن به ناصرالدین شاه قاجار دادند. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
دارای جاه و جلال شاهانه:
کف و ساعدش چون کف شیر نر
هشیوار و موبددل و شاه فر.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(فَ رَ)
نام دختر فیروز بن کسری بود. سیوطی نویسد: چون قتیبه بن مسلم بر فیروزبن کسری یزدگرد به هنگام فتح خراسان چیره گشت دخترش شاهفرند را بگرفت و او را نزد حجاج بن یوسف فرستاد و حجاج وی را نزد ولید بن عبدالملک برد و از او یزیدالناقص و ابراهیم زاده شد و هر دو بخلافت رسیدند، مادر فیروزدخت شیرویه پسر کسری، مادر شیرویه دخت خاقان ترک و جدۀ ام فیروز دخت قیصر روم. (از احوال و اشعار رودکی ص 130) (تاریخ الخلفاء سیوطی ص 168، 186). رجوع به شاه فرید شود
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان میان ولایت بخش حومه شهرستان مشهد، دارای 70 تن سکنه، آب آن از قنات، محصول آن غلات است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
دهی از دهستان بالاخیابان بخش مرکزی شهرستان آمل. دارای 130 تن سکنه. آب آن از چشمه و رودخانه. محصول آن برنج و غلات و مختصر لبنیات و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(پَ)
پری. (از بهار عجم) (از آنندراج) :
کنی دمی که چو طاوس ساز جلوه گری
نظر گدای تو کی افکند به شاه پری.
میرزاعبدالغنی (از بهار عجم).
، عنبر. (شعوری ج 2 ورق 139) :
صبا چو کرد پریشان دو زلف دلجویش
ببوی شاهپری گشت بر دماغ سحر.
ابوالمعانی (از شعوری)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
نام کنیزک ایرج بود و بعد از کشته شدن ایرج معلوم گردید که حامله بوده بعد از آن دختری آوردتور نام کردند و منوچهر از آن دختر بهم رسید. (برهان) (از آنندراج) (از فرهنگ رشیدی). نام کنیزکی که محبوبه ایرج و جدۀ منوچهر بود. (از فهرست ولف). و رجوع به یشتها تألیف پور داود ج 2 ص 51 شود:
برآمد برین نیز یک چندگاه
شبستان ایرج نگه کرد شاه...
یکی خوب چهر پرستنده دید
کجا نام او بود ماه آفرید
که ایرج بر او مهر بسیار داشت
قضا را کنیزک از او بارداشت
پری چهر را بچه بد در نهان
از آن شاد شد شهریار جهان.
فردوسی
نام دختر دهقانی که یکی از زنان بهرام گور بود. (از فهرست ولف) :
مهین دخت را نام ماه آفرید
فرانک دگر بد دگر شنبلید.
فردوسی
نام دختر تور. (از فهرست ولف) :
کجا دختر تور ماه آفرید
که چون او کس اندر زمانه ندید.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(قَ یِ)
دهی از دهستان خان میرزا بخش لردگان شهرستان شهرکرد. دارای 461 تن سکنه. آب آن از چشمه و قنات. محصول آن غلات و پشم و روغن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
شاه غریب، میرزا) از نبائر سلطان حسین میرزا و شاعر بود. و به جودت ذهن وحدت طبع به تلاش مضامین غریب طریقۀ ندرت می پیمود:
نی غبارست که از دامن صحرا برخاست
که زمین هم به تماشای تو از جا برخاست.
#
بازم بلای دل غم آن ماه پاره شد
ای وای بر مریض که مرضش دوباره شد.
(صبح گلشن ص 299).
آذر در آتشکده ذیل ’آهی’ گوید: آهی (متوفی به سال 922 هجری قمری). از امرای جغتائی است و در خدمت شاه غریب میرزا ولد سلطان حسین میرزا بایقرا شرف منادمت داشتند. (آتشکدۀ آذر چ شهیدی ص 11). نیز در ذیل ضیائی آرد: این اشعار از قصیده ای است که در مدح شاه غریب میرزا در لغز شطرنج گفته:
ای دل کدام عرصه درین کشور آمده
کز خیل روم و زنگ در آن لشکر آمده
خیل غریب و قوم عجیبی که در مصاف
بی تیر و تیغ بر سر یکدیگر آمده
هریک دو اسبه رانده به جمع پیادگان
کایشان سپاه را بوغا رهبر آمده
با شاه خویشتن همه یکرنگ و یک جهت
خصم افکن سپه شکن و صفدر آمده
در معرکه ای که پشتی هم کرده جنگها
وآن جنگ اکثر از پی سیم و زر آمده
گه پردلان پیل تفان را شکسته شاخ
لیکن ز یک پیاده گهی مضطر آمده
سلطان عصر شاه غریب آنکه در بساط
هر گوشه صد چو شاه رخش چاکر آمده.
(ایضاً آتشکده ص 27).
رجوع به مجالس النفائس ص 128 و 101 و 154 و تاریخ حبیب السیر چ 1 تهران جزو3 از مجلد 3 ص 349 و قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ فَ رَ)
در تداول کودکان بر برندۀ نذر و شرط اطلاق شود. غالب بر حریف. و در تداول کودکان مثل است: هر که فلان کار کرد شاه فرنگ است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
بندگی و فرمانبرداری و شاگردی. (ناظم الاطباء). اما در جای دیگر دیده نشد. رجوع به شاگرد و شاگردی شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
دهی از دهستان سیریک بخش میناب شهرستان بندرعباس. دارای 400 تن سکنه. آب آن از چاه. محصول آن خرما است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
شاه میری. در اصطلاح عامه سالی را گویند که شاه در آن سال میرد چه در سابق بعلت مردن شاه امنیت کشور مشوش میشد، میگفتند: در سال شاه مردی، یعنی سالی که شاه مرد و اغتشاش شد
لغت نامه دهخدا
(پَ رَ)
نام بانوی ایرانی که نوۀ یزدگرد آخرین پادشاه ساسانی بوده است. شاه پرند به عقد ازدواج ولید بن عبدالملک خلیفۀ اموی درآمد و یزید سوم و ابراهیم را آورد. (تاریخ ادبیات براون ج 1 ص 472). رجوع به شاه آفرید و شاهفرند و شاهفریدو شاهین شود و این همه اختلاف ضبط نام این بانوست
لغت نامه دهخدا
(فَ)
بیت قصیده. شاه بیت. بهترین فرد و بیت قصیده یا غزل
لغت نامه دهخدا
(فَ)
دخت فیروز بن یزدگرد بن شهریار که او راقتیبه هنگام فتح سمرقند نزد حجاج فرستاد و حجاج او را به ولید هدیه نمود. و او مادر ابوخالد یزید بن ولید بن عبدالملک است. (مجمل التواریخ و القصص ص 311)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دهی است از دهستان چادگان بخش داران شهرستان فریدن و سکنۀ آن 1207 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
بیتشاه بیت بهترین فرد و بیت قصیده یا غزلدهخدا ج۱۷ص۱۷۴ معنی
فرهنگ گویش مازندرانی
خفاش
فرهنگ گویش مازندرانی